امشب میخوام برم درخونۀ یه آقایی که همه رو بیچاره کرده .. گفتم آقا… اشتباه گفتم ، در خونۀ یه کسی که به دنیا نیومده .. ولی دنیا رو بیچاره کرده ...
قرار بود که مثل حسن پسر باشی
عصای دست من و پیری پدر باشی
تو دیدی و حسنم دید رنج مادر را
خدا کند ز برادر صبورتر باشی
ببخش مادر خود را که با خودت آورد
بنا نبود که آن روز پشت در باشی
هنوز زیر کسا جای خالیات پیداست
قرار بود و نشد آخرین نفر باشی ...
ببخشید من اینطوری حرف میزنم، ان شاالله لال بشم ...زن باردار حتی صدای بلند هم نباید بشنوه... چقدر بهت گفتم نرو ...
حوریۀ علی بدنت را عقب بکش ...
همچین که اومد پشت در ، اون نانجیب یه نعرهای زد ... خود نامردش نوشته برا معاویه لعنتاللهعلیه ؛ میشنیدم صدای نفسهای فاطمه رو ... میدونستم الان کی پشت دره ... میدونستم باردار ... امیرالمؤمنین تو این دو سه ماهی که فاطمه ش زنده بود خیلی خجالت میکشید ... هی میگفت علی رو حلال کن ...
علی رو حلال کن ، به حالت جفا شد
علی رو حلال کن ، که بچه ت فدا شد
علی رو حلال کن ، برای همون روز
که پای مغیره ، به این خونه وا شد ...
علی رو حلال کن ، واسه زخم بازوت
علی رو حلال کن ، واسه درد پهلوت
علی رو حلال کن ، واسه دست بسته ش
نتونست که برداره اون در رو از روت ...
بریم کربلا ....؟...
علی رو نیگا کن ، چی از من گذاشتی
تو قلبم غم و داغ رفتن گذاشتی
چرا توی اون بقچه که دادی زینب
کنار کفنها ، یه پیرهن گذاشتی ...
حسین…